فصل 1 ☆میرِنا☆
آلارم گوشیام را خاموش کردم و به سقف خیره شدم. چرا ساعت 6 صبح آلارم گذاشته بودم؟ چند ثانیه اول چیزی یادم نمیآمد اما بعد، کاملا واضح و شفاف فهمیدم برای چه صبح به این زودی بیدار شدم. مانند فنر از جایم پریدم. لباسی سبزرنگ-که همرنگ موهایم بود-انتخاب کردم و پوشیدم. سر آستین ها و کمربندش به رنگ طلایی بودند. این لباس را برای این رو بهخصوص کنار گذاشته بودم. پس از اینکه از خوبی ظاهرم مطمئن شدم، با تمام سرعتم به سمت اتاق کامیلو دویدم. بدون اینکه در بزنم وارد اتاقش شدم. حقیقتا برایم مهم نبود اگر داد و بیداد راه میانداخت.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
اگه خواستی داستان منم بخون به نام انتقام
سلام عالی کارت عالیه ادامه بده.....
راستش من یه زره خنگم.... و یه سری چیزارو
درست درک نکردم..... ولی ادامه بده... خیلی قشنگه
داستانت
درود
مرسیی❤️
نه خنگ نیستی، تو پارت اول خیلی چیزا مشخص نشدن بعدا میفهمی✨
واقعا خودت نوشتی؟
من همیشه دنبال داستان هایی که اینجور ژانر ها رو داشته باشن یا موضوعشون اینجوری باشه بودم
آره خودم نوشتم
واقعا؟ من خودمم عاشق این ژانرم. تلاشمو میکنم تا انتظاراتتونو برآورده کنم❤️✨
امیدوارم موفق باشی
خیلی خوبههههه
مرسییییی
عوا بلاخره پیداش کردم اینجااا😀✨️
سلاااااممم لیفااااا
سلاممم خانوم لوناااا😂
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
واییی مرسیی❤️
خواهش می کنم:)
عالی✔️🌸
بهسرعتبکـمیدمــ🌱
ادمینـفــرشته،پینشمـ?🌺
2
3
4